
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۹۹۲
۱
سخن نازکان بود نازک
گفتهٔ گنده نشنود نازک
۲
دیدهٔ ما به عشق دیدن او
به چپ و راست می رود نازک
۳
هر که با نازکان به سر آرد
گرچه باشد گران بود نازک
۴
عقل گوید سخن ولی گنده
به چنان کنده نگرود نازک
۵
نقش رویش خیال می بندم
در نظر آید و رود نازک
۶
هر که تخم محبتی کارد
به یقینم که بدرَوَد نازک
۷
گفته سید است خوش خواند
نازنینی که او بود نازک
نظرات