شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

رباعی شمارهٔ ۲۳۱

۱

بر خاک درش مست و خراب افتادم

همسایهٔ او در آفتاب افتادم

۲

گفتم که منم که نور او می‌نگرم

کشتی بشکست و من در آب افتادم

تصاویر و صوت

نظرات