
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۱۲ - دل گمشده
۱
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست
۲
به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست
۳
اگر از ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست
۴
سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست
۵
من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست
۶
یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست
۷
روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست
۸
زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست
نظرات
محسن
غلام رسولی بندرعباس
فرشید نیکپوری
سبحان
شهرام بنازاده
ســراج
زهرا
ابراهیم