
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۱۸ - اشک بیقراری
۱
در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست
۲
ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی
به دامن مژه ام اشک بیقراری هست
۳
شکست خار کهن آشیان گلزارم
همی شنیده ام از بلبلان بهاری هست
۴
ز ابر دست تو منّت نمیکشم ساقی
اگر قدح ندهی، چشم میگساری هست
۵
شب وصال صبوحی ز بخت تیرهٔ خویش
خبر نداشت ز پی شام، انتظاری هست
نظرات