
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۲۵ - شب هجران
۱
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
۲
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
۳
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
خانهٔ سیل غم آباد که ویرانم کرد
۴
شمّهای از گل روی تو به بلبل گفتم
آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد
۵
داستان شب هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
نظرات
محمدباقر زینالی
علی
غلامحسین مرادی قره قانی
جهن یزداد