
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۳۶ - چشم هندو
۱
یاد از آن روزی که کس را ره در این محضر نبود
ما و دل بودیم و غیر از ما کس دیگر نبود
۲
آشنا با لعل جانبخش تو هر شب تا سحر
وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود
۳
زلف جادویش چنین جادوگری بر سر نداشت
چشم هندویش چنین طرّار و وحشیگر نبود
۴
جز زبان شانه و دست من و باد صبا
دست کس با زلف مشکین تو بازیگر نبود
۵
چهر زرد و اشک گلگونم بها و قیمتی
داشت در نزد تو و حاجت به سیم و زر نبود
۶
دوش در مستی بعزم کشتنم برخاست لیک
مردم از حسرت که در دستش چرا خنجر نبود
۷
قصّهها از بیوفاییها صبوحی تا ابد
بر زبانها رانده شد لیکن مرا باور نبود
نظرات
آرش غنچهپور