
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۴ - آرزو
۱
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را
۲
برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم
که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را
۳
ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن
به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را
۴
بگرد عارضش چون سبز شد خط،من به دل گفتم
سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را
۵
تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران
صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را
۶
بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان
که از شفقت بدست آرد دل امیدوارم را
۷
مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن
مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را
۸
چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت
بگویید ای برادر آن بت ناسازگارم را
۹
صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر
میان عاشقان افزوده قدر و اعتبارم را
نظرات
امین کیخا
پریشان
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
شتوره
یدابا مصاع
امین
امین
امین
امین
امین
ناشناس
محمود.دشتستان
محسن حیدرزاده جزی
سعیدی
جلال الدین
خواجوی کرمانی
پاسخ کوتاهی که به به فرمایش جناب ابراهیم داده بودم ، گویا نوشته ایشان بسیار مودبانه است.
Matin Kabuli
مامیترا
مسعود
ملیکا رضایی
ملیکا رضایی
Shahina Hashemi