شاطر عباس صبوحی

شاطر عباس صبوحی

شمارهٔ ۴۰ - نقاش تقدیر

۱

سالها قد تو را خامهٔ تقدیر کشید

قامتت بود قیامت که چنین دیر کشید

۲

خواست رخسار تو با زلف گره گیر کشد

فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید

۳

مدتی چند بپیچید به خود و آخر کار

ماه را از فلک آورد و به زنجیر کشید

۴

جای ابروی تو نقاش، پس از آهوی چشم

تا به بازیچه نگیرند دم شیر کشید

۵

بعد چشم تو، مصوّر چو به ابرو پرداخت

شد چنان مست که بر روی تو شمشیر کشید

۶

دل اسیر مژه‌ات از عدم آمد به وجود

همچو صیدی که مصوّر به دم شیر کشید

۷

پیشِ تشریفِ رَسایِ کرَمِ دستِ ازل،

منّت از کوتهی خامهٔ تقدیر کشید

۸

لاغری بین که در اندیشهٔ نقشم، نقّاش

آنقدر ماند که تصویر مرا پیر کشید

۹

گر خرابم کنی ای عشق چنان کن، باری

که نشاید دگرم منّت تعمیر کشید

۱۰

نتوان بهر علاج دل دیوانهٔ ما

از سر زلف به دوش این همه زنجیر کشید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۳/۱۱ - ۰۹:۰۶:۴۱
بسیار زیباست
user_image
Davood
۱۳۹۸/۰۶/۱۳ - ۰۵:۵۶:۱۰
ایرج ( حسین خواجه امیری) در مایه ی اصفهان
user_image
دامون
۱۳۹۹/۱۲/۰۹ - ۰۵:۲۸:۱۸
لاغری بین که در اندیشه نقشت نقاش آنقدر ماند که تصویر تو را پیر کشید نقش مرا و نقشم غلطه
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۰۱ - ۱۵:۲۶:۴۵
پیشِ تشریفِ رسایِ کرَمِ دستِ ازل،