شاطر عباس صبوحی

شاطر عباس صبوحی

شمارهٔ ۶۲ - بیدل حیران

۱

توئی در ملک جان، جان و چه جانی؟ جان مهرویان

تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟ محشر دوران

۲

جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟ مجمع خوبان

چه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعان

۳

بود چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافر

چه کافر؟ کافر رهزن، چه رهزن؟ رهزن ایمان

۴

دهان تو بود غنچه، چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش

چه دلکش؟ دلکش و خرّم، چه خرّم؟ خرّم و خندان

۵

چه جانسوز است بر آتش، چه آتش؟ آتش محنت

چه محنت؟ محنت دوری، چه دوری؟ دوری جانان

۶

سر کویت بود کعبه، چه کعبه؟ کعبهٔ مردم

چه مردم؟ مردم دیده، چه دیده؟ دیدهٔ گریان

۷

صبوحی تا شدت بنده، چه بنده؟ بندهٔ بیدل

چه بیدل؟ بیدلِ عاشق، چه عاشق؟ عاشق حیران

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۶/۰۵/۱۰ - ۱۳:۱۴:۰۲
این شعر رو به این صورت دیدم:تویی در ملک جان خسرو، چه خسرو؟ خسرو خوبانبود سرو قدت فتنه، چه فتنه؟ فتنه دورانجمالت مجمعی باشد، چه مجمع؟ مجمع خوبیچه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعانبود چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافرچه کافر؟ کافر رهزن، چه رهزن؟ رهزن ایماندهان تو بود غنجه، چه غنچه؟ غنچه دلکشچه دلکش؟ دلکش خرم، چه خرم؟ خرم خندانچه جانسوز است این آتش، چه آتش؟ آتش محنتچه محنت؟ محنت دوری، چه دوری؟ دوری جانانسر کویت بود کعبه، چه کعبه؟ کعبه مردمچه مردم؟ مردم دیده، چه دیده؟ دیده گریانصبوحی تا شدت بنده، چه بنده؟ بنده بی دلچه بی دل؟ بی دل عاشق، چه عاشق؟ عاشق حیران