شاطر عباس صبوحی

شاطر عباس صبوحی

شمارهٔ ۶۴ - زبونی دل

۱

در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من

بی‌خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من

۲

چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت

مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من

۳

اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود

که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟

۴

آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید

عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من

۵

بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری

دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من

۶

سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک

در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من

۷

نقطهٔ خال تو تا دید به پرگار وجود

یکسر از دایرهٔ عقل، برون شد دل من

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
جواد
۱۳۹۵/۰۹/۰۸ - ۰۲:۵۹:۴۶
این شعر تشابه های زیادی به شعر علی اکبر شیدا دارهجالب اینکه بعضی جاهاش دقیقاً منطبقهواقعاً این شعر از ایشون بوده؟شعر شدا :در خم زلف تو از اهل جنون شد دل منو اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل مندر ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشتکه پریشان شد و از خویش برون شد دل مناین همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بودکه گرفتار بدین سحر و فسون شد دل منسوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوستمی نپرسی که در این واقعه چون شد دل منبی‏ نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنشبر لب آب بقا راه نمون شد دل منبه تولای تو ای کعبه ارباب صفاپیش اهل حرم و دیر زبون شد دل منزلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگونکه سیه ‏روز از آن بخت نگون شد دل مندر دبستان غمت خوانده چو یک حرف وفابه صفای تو که دارای فنون شد دل منروی بنما و ز من هستی موهوم بگیرسیر از زندگی (نی) دون شد دل منتا که از خال لبت نکته موهوم آموختواقف سر ظهور ات بطون شد دل منای صفا نور صفایی به دل شیدا بخشتیره از خیره‏ گی نفس حزون شد دل من "علی اکبر شیدا"