
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۶۶ - آیهٔ رحمت
۱
غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این
گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این
۲
نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این
همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این
۳
ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان
که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این
۴
کتاب نیست که میخواند آن نگار به مکتب
کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این
۵
نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم
قسم به آیهٔ رحمت که اصل جوهرش است این
۶
هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا
که این شهید، شهید من است و مقبرش است این
۷
نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت!
خوشا به حال دل عاشقی که دلبرش است این
نظرات
ساغر
مجتبی خراسانی
علی م
جعفر عسکری
نستوه