
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۷۴ - باز، دل میبری
۱
ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری
باز دل میبری از خَلق، عجب رو داری
۲
خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو
که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری
۳
از گل و لاله و سرو لب جو، بیزارم
تا تو بر سرو قدت روضهٔ مینو داری
۴
تو پریزاده نگردی به جهان، رام کسی
حالت مرغ هوا، شیوهٔ آهو داری
۵
این خط سبز بود سر زده زان شکّر لب
یا که در آب بقا، سبزهٔ خودرو داری
۶
جای مستان همه در گوشهٔ محراب افتاد
تا که بالای دو چشمت خم ابرو داری
۷
گر صبوحی شده پا بست تو، این نیست عجب
تا که صد سلسله دل، در خم گیسو داری
نظرات
محمودی
شهربانو