وفایی شوشتری

وفایی شوشتری

شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع دوم

۱

عبّاس اگر که دست به شمشیر بر زند

یکباره شعله بر همه ی خشک و تر زند

۲

از تیغ آبدارش گر، یک شراره یی

گردد عیان به خرمن هستی شرر زند

۳

از قتل خود خبر نشود تا به روز حشر

بر فرق هر که تیغ بلا، بی خبر زند

۴

از بسکه هست چابک و چالاک و تند و تیز

شمشیر نارسیده به مغفر به سر زند

۵

سازد دونیم پیکر او بی زیاد و کم

از خشم هرکه را که به سر یا کمر زند

۶

پیوسته نیش بر، رگ جان مخالفان

فصّاد، تیر تیزش چون نیشتر زند

۷

روز وغا قضا و قدر چاکران او

هرجا، اراده کرد قضا و قدر زند

۸

خیّاط وار شخص قضا جامه ی ممات

بهر عدو بود ز فنا آستر زند

۹

صبّاغ وار، دست قدر رخت زندگی

در خمّ نیستی زاجل پیشتر زند

۱۰

گر، یک شرر، ز شعله ی تیغش رسد به خصم

تا روز حشر نعره ی هذاالسقّر زند

۱۱

شاها، مرا به مدح تو لطف تو شد دلیل

ورنه چگونه مور، ز دریا گذر زند

۱۲

مارا، زبان به وصف تو قاصر بود ولی

گنجشگ قدر همّت خود بال و پر زند

۱۳

تا شد به مدحت تو «وفایی» سخن سرای

نطقش هزار طعنه به قند و شکر زند

۱۴

سقّا ندیدم و نشنیدم به روزگار

از سوز تشنگی شررش بر جگر زند

تصاویر و صوت

نظرات