
وفایی شوشتری
بند دوازدهم
۱
ای شهیدی که نشاید غمت ازیاد رود
گرچه این خاک وجودم همه بر باد رود
۲
ماجرای غمت ار بگذرد اندر آفاق
تا به افلاک همی ناله و فریاد رود
۳
محض رفتن به جنان مایه ی شادی نبود
گر کسی سوی جنان با تو رود شاد رود
۴
زان کنم این همه فریاد گه هرگز به جهان
نشنیدم به کسی این همه بیداد رود
۵
دل زغم سوزد و شاد است از این سوز، آری
عشقت آنجا که رود تفرقه ز اضداد رود
۶
در بهشتم غم بی آبی ات از دل نرود
گر رود خود نه گمانم که زبنیاد رود
۷
آب از حنجر خشک تو چه فولاد چشید
تا به حشر آب غم از چشمه ی فولاد رود
۸
خسروا، شمّه یی از عشق تو گر گویم فاش
شور شیرین زجهان از سر فرهاد رود
۹
نشود تسلیه ی ماتمت الا، به حضور
این غم از جلوه ی رویت مگر از یاد رود
۱۰
روز آخر همه را دیده به دست تو بود
گرچه با مغفرت و با کف پرزاد رود
نظرات