وفایی شوشتری

وفایی شوشتری

مرثیه

۱

چرا فتاده ای، ای نخل نورسیده ی من

سرور سینه ی لیلا و نور دیده ی من

۲

مگر چه شد که چنین اُفتاده ای خاموش

چه واقع است عزیزم که رفته ای از هوش

۳

بپای خیز و بیارای قدّ دلجو را

نمابه دشمن بدخوی زور بازو را

۴

خدا نکرده مگر، زخم کاریی داری

که این زمان پدرت را، نمی کنی یاری

۵

گمان من که ترا تیغ منقذ کافر

ز پا فکنده که نتوان بپای خاست دگر

۶

بپای خیز تو ای نخل نورس چمنم

بیا به خیمه که زخم سرتو بخیه زنم

۷

هزار حیف که لب تشنه و جوان مردی

توان و تاب از این پیر ناتوان بردی

۸

پس از تو خاک دو عالم به فرق عالم باد

دل زمانه و اهل زمانه شاد مباد

تصاویر و صوت

نظرات