
صوفی محمد هروی
بخش ۱۷ - آمدن خادمه از بر معشوق
۱
خادمه از خدمت آن دلنواز
گشت سوی عاشق بیچاره باز
۲
خنده زنان با دل بس شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
۳
گفت بیا غم مخور ای مستمند
مرغ دلت یافت گشادی ز بند
۴
من بکنم فکر تو، فرمود یار
صبر کن و ناله مکن زینهار
۵
هست مرا ترس زبان رقیب
ورنه ز من یافته بودی نصیب
۶
صوفی ازین صبر برآید مراد
کس چو تو بی صبر به عالم مباد
نظرات