
صوفی محمد هروی
بخش ۲۹ - خبر بردن خادمه از بر عاشق
۱
خادمه این نامه ز دست جوان
بستد و چون باد صبا شد روان
۲
رفت به نزدیک دلارام او
کرد روان عرصه پیغام او
۳
این سخنان را چو شنید او،مگر
در دل او کرد به ناگه اثر
۴
خنده زنان گفت که مشتاق ماست
درد دلش را لب من چون دواست
۵
گو به سر کوی من امشب بیا
تا که مراد تو برآید ز ما
نظرات