
صوفی محمد هروی
بخش ۶ - خبر آوردن خادمه
۱
خادمه چون این سخنان را شنید
هیچ مجالی دگر آن جا ندید
۲
نزد جوان آمد و بنشست باز
خادمه بگشاد زبان را به راز
۳
گفت که آن دلبر رعنای تو
هیچ ندارد سر و پروای تو
۴
رو دو سه روزی به غم دلنواز
صبر کن و با غم هجران بساز
نظرات