صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۹ - آمدن خادمه

۱

چون که جوابی نشنید از سوال

خادمه باز آمد و برگفت حال

۲

گفت جوانا غم بیهوده چیست

بر تو بباید همه عالم گریست

۳

نیست چو او را سر و پروای تو

بی خبر است از دل شیدای تو

۴

گر بدهی جان زغم آن صنم

عاشق دلسوخته، او را چه غم

۵

چاره خود کن تو به صبر این زمان

از من مسکین بشنو ای فلان

۶

صبر گشاینده هر مشکل است

صبر به هر واقعه ای مقبل است

۷

هست کلید در گنج مراد

صبر، تو بشنو ز من ای خوش نهاد

تصاویر و صوت

نظرات