
صوفی محمد هروی
بخش ۱۰۳
۱
ای ز رشک روی تو بر ماهتاب
ماه من امشب برآ بر ماه تاب
در جواب او
۲
دوش دیدم گرده نانی به خواب
این عجب در شب که بیند آفتاب
۳
زانفعال کله بریان مگر
کله های قند رفته در حجاب
۴
تا عیان شد طلعت قرص پنیر
در دل شمس و قمر افتاد تاب
۵
عود را مطرب زچنگ انداخت چون
نغمه جانسوز بشنید از کباب
۶
شاه بریان را بباید خیمه ای
از تنکها باز و زناجش طناب
۷
تا توانی نوش می کن نان شیر
گر نماند گو ممان خود جای آب
۸
با گرسنه چون شود همکاسه آه
صوفی بیچاره را باشد عذاب
نظرات