
صوفی محمد هروی
بخش ۱۰۴
۱
خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد
اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
در جواب او
۲
کسی که دیگ پر از گوشت سر به دم دارد
اگر مراعت قومی کند چه غم دارد
۳
به صحن قلیه برنجی چو راه یافت کسی
دلا بگوی مر او را که مغتنم دارد
۴
دو گرده دارد و یک بره مطبخی چو به پیش
چرا روم به نهاری برش، چو، کم دارد
۵
به سر برون نرود دیگ، هر جفا که کنم
حلیمیش همه ز آن است کو کرم دارد
۶
از آن سبب نرود کله شب برون ز سرا
که نو عروس گدک اندر آن حرم دارد
۷
به روی صحن برنج است سر خرو بریان
عجب مدار چو خاتون محترم دارد
۸
نگر به صوفی بیچاره در تدارک شام
که ذبح می کند ار آهوی حرم دارد
نظرات