
صوفی محمد هروی
بخش ۱۲
۱
دانی مراست از لب دلدار آرزو
ای بخت چاره ساز کرم کن بیار زو
در جواب او
۲
چشم مرا به طلعت نان است آرزو
ای مطبخی به لطف کرم کن بیار زو
۳
برداشتی چو خوان صبا هم به شب زپیش
زنهار ای عزیز چنین برمدار زو
۴
موجود شد چو نان و عسل ای عزیز من
آب خنک اگر نبود از خم آر زو
۵
در دین لوت خواره غدد هست لایجوز
بر ساز سفره را تو ز نان بیشمار زو
۶
از شوق سیب دل شده بیمار، گفتمش
باشد ترا امید بهی از انار زو
۷
دل در بلای قامت زناج مبتلاست
یارب مباد آنکه شود رستگار زو
۸
صوفی دعای اهل کرم گوی روز و شب
وز بهر شکر اطعمه دستی برآر زو
نظرات