
صوفی محمد هروی
بخش ۱۲۵
۱
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
در جواب او
۲
هر که آورد به کف قلیه بادنجان را
به جوی می نخرد حشمت ده سلطان را
۳
هر مشامی که معطر شود از بوی کباب
چه کند بوی گل و نسترن و ریحان را
۴
ناله مرغ شنو بر سر آتش جان سوز
گو خمش باش بگو بلبل خوش الحان را
۵
گر به صد جان نخرد تکه بریان ز تو کس
عاقل آن نیست که هرگز بفروشد آن را
۶
بهر کرماج کباب است دل بنده ولیک
مرهم سینه کنم من جگر بریان را
۷
گشنگی، خواجه گر این است که من می بینم
ترسم این خلق به نانی بدهند ایمان را
۸
صوفی خسته بگوید زغم نان چندان
که فراموش کند اهل خرد طوفان را
نظرات