صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۱۳

۱

دوای غم نتوان ساخت جز به باده ناب

مرا به لطف خود امروز ساقیا دریاب

در جواب او

۲

سحر چو طلعت زناج دیدم اندر خواب

ز شوق آن دل بریان جگر شدست کباب

۳

علی الصباح به از کوزه عسل باشد

به پیش خاطر مخمور کاسه سیراب

۴

چه خوش بود به جهان سایه بان نان تنک

که میخ او ز گرز باشد و لغانه طناب

۵

دلم چو خسته جوع است می کنم پرهیز

بیار گرده بریان و شربت عناب

۶

به خانقه نشود نان تمام، می ترسم

مکن تو عیب اگر می روم به عین شتاب

۷

چو دید کله بریان به نان شمسی ضم

نه شرم کله قندست این زمان دریاب

۸

مکش تو منت دو نان چو صوفی مسکین

به نان خشک قناعت کن و به کوزه آب

تصاویر و صوت

نظرات