
صوفی محمد هروی
بخش ۱۷
۱
عید صیام و فصل گل و موسم بهار
من مست و یار همدم و ساقی است گلعذار
در جواب او
۲
بیا که عید صیام است و باز فصل بهار
غم زمانه بدل کن به باده گلنار
۳
در آن زمان که گشایم من فقیر نهار
ترید شیر و عسل جوش بایدم دو طغار
۴
برنج زرد چو یابی بنوش چندانی
که در شکم نبود جای یک نفس زنهار
۵
نصیحتی کنمت چون رسی به دعوت عام
مدار شرم، چو مردان در آی اندر کار
۶
به سفره آنچه بود نوش کن تو از تر و خشک
برای زله کشی نیز سفره را بردار
۷
دو یار همدم و یک مسلخی ز بریانی
خوش است اگر نشود ناکسی بدین دوچار
۸
شکم چو سیر طعام است اندکی باید
بیار خواجه ز انگور مسکه یک خروار
۹
به از حیات، ز پر خوردن ار بمیرد کس
به نزد صوفی بیچاره این زمان صد بار
نظرات