صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۲۲

۱

گر خرامان بت من جانب گلراز شود

گل شود غنچه زشرم آن دم و در خار شود

در جواب او

۲

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

۳

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

۴

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

گر به صد جان بفروشند خریدار شود

۵

هست اسرار محبت به دل جوش بره

خوش بود معده اگر مخزن اسرار شود

۶

غیر بریان مهرا نکنی میل به هیچ

چون ترا رغبت این نعمت بازار شود

۷

زلبیا حلقه زنجیر در فردوس است

جان گرو کن، زر اگر نیست، چو دوچار شود

۸

بشنو از صوفی مسکین مخور الا نخوداب

گر پذیری ز من این پند ترا کار شود

تصاویر و صوت

نظرات