صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۲۷

۱

تو گر به وقت طرب دست را بر افشانی

به خاک پای تو صد جان دهم به آسانی

در جواب او

۲

اگر به دست من افتد برنج ماچانی

هزار بار بگویم که یار ما جانی

۳

به دستگیری قلیه برنج خواهم رفت

که هست پیر و فتادست در پریشانی

۴

تو پخته آمده ای از تنور ای گرده

کنون به چهره همچون عقیق و مرجانی

۵

ببین به چهره زردش یقین شدست ولی

جکد به صومعه چون دنگ دنگ بریانی

۶

سماست سفره و نان اندروست قرص قمر

چو مشتری و زحل کاسه های بورانی

۷

تو عیش هر دو جهان را به آب ده زنهار

در آن زمان که به آتش کباب گردانی

۸

جز اشتها به جهان هیچ نیست صوفی را

بزرگوار خدایا دگر تو می دانی

تصاویر و صوت

نظرات