
صوفی محمد هروی
بخش ۲۸
۱
صبح دولت می دمد بر خیز از خواب ای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
در جواب او
۲
از صبا اندر مشام جانم آمد این شمیم
بوی جان است این بگو یا نکهت آش حلیم
۳
دوش در قرص قمر می دیدم و در گرده ای
فرق نتوان کرد گویا هست سیبی با دو نیم
۴
علتم را صحن بغرا سازد و آب خنک
به نمی گردد تن من از مداوای حکیم
۵
چون برنج زرد و قند سوده آید در نظر
یارب از همکاسه ای اندر امان دار ای کریم
۶
آفتاب نان برآمد باز از قعر تنور
«صبح دولت بردمید از خواب برخیز ای ندیم»
۷
کاسه ترشی فتاد امروز در پیش رقیب
از کجا پیدا شد آنجا آن سیه بخت رجیم
۸
دوش می جستم من از صوفی نشان راه است
رو به مطبخ کرد و گفت این است راه مستقیم
نظرات