
صوفی محمد هروی
بخش ۳۵
۱
سالها خرقه ما در گروه صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
در جواب او
۲
دوش در خاطر من ولوله گیپا بود
در تمنای رخش دل همه شب شیدا بود
۳
در حریم حرم دیگ، مربع چو نشست
گوشت بره کنون دولت گندم وا بود
۴
خرده هائی که عیان داشت، روان کرد نثار
کله قند که خوش معتقد حلوا بود
۵
چه کنم روز و شبان میل به مطبخ دارد
دل سودا زده چون در هوس بغرا بود
۶
گوشتابه ز چه شد کوفته در کلبه دیگ
چمچه گفتا که پریشانیش از اکرا بود
۷
دید انواع نعم رفت سوی نان جوین
وه چرا رفت که بر چشم من او را جا بود
۸
ذکر صوفی به سر خوان نعم باد به خیر
داد ده مرده جواب ار چه تن تنها بود
نظرات
علی دادمهر
رضا از کرمان
رضا از کرمان
رضا از کرمان