صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۳۸

۱

صبح دولت می دمد با جام همچون آفتاب

فرصتی زین به کجا باشد، بده جام شراب

در جواب او

۲

شمسی نان گشته طالع باز همچون آفتاب

وه چه نیکو می نماید خاصه بر خوان کباب

۳

سرخ روئیها بود، آن را که باشد در نظر

بکسمات و شربت قندی که باشد پر گلاب

۴

کله از حمام دیگ آمد برون خندان نگاه

زانفعالش کله های قند رفته در حجاب

۵

شاه بغرا چون مربع شست بر تخت طبق

هست ماهیچه ز رشک امروز اندر پیچ و تاب

۶

گر شکنبه شد چه باک امروز گیپا را لباس

گنج را پنهان کنون شرطی است در جای خراب

۷

دوش می دیدم به خواب خوش کباب و نان گرم

این سعادت را من مسکین مگر بینم به خواب

۸

در فراق مرغ بریان همچو ماهی می طپد

صوفی و اندر نمی یابد کنون از هیچ باب

تصاویر و صوت

نظرات