
صوفی محمد هروی
بخش ۴۵
۱
یارب آن روی است یا قرص قمر
یارب آن لبهاست یا شهد و شکر
در جواب او
۲
گرده های میده و ماس بقر
گر به صد جان می فروشندش بخر
۳
مرهم دلهای ریش صائمان
هست نان گرم و حلوای شکر
۴
با پنیر خشک می گفت آن یکی
«یارب این روی است یا قرص قمر»
۵
چند نازی کله از گیپای خود
از برنج و قلیه هستی بی خبر
۶
همچو پسته در دل من گشته خشک
آرزوی صحنک بادام تر
۷
مرغ بریان سر برآورد از برنج
می کند در چهره نانها نظر
۸
گر چه پر خوردن بود عیب تمام
صوفیان را هست این عین هنر
نظرات