
صوفی محمد هروی
بخش ۴۶
۱
مرا که سینه هبا شد ز عین دلتنگی
اثر نمی کند این دم در آن دل سنگی
در جواب او
۲
دل مرا چو هوس کرد قلیه زنگی
برنج گشت پریشان زعین بی ننگی
۳
خوش است صحنک حلوای تر به نیم شبان
به نان میده اگر آدمی بود بنگی
۴
مگر که دختر ترکی است بکسمات این دم
برآمدست ز حمام با رخ رنگی
۵
ز اشتیاق رخ جانفزای بریانی
جگر کباب بنوشم ببین ز دلتنگی
۶
چه خوش بود نخودابی که زعفران دارد
به شرط آن که بود دیگ آن زمان سنگی
۷
بساز مرغ مسما به دانه های برنج
تو جان کجا بری اکنون مرا چو در چنگی
۸
نمی کنی صفت قلیه این زمان صوفی
چه واقع است مگر با پیاز در جنگی
نظرات
علی دادمهر