
صوفی محمد هروی
بخش ۵۹
۱
به هر درد و غمی دل مبتلا شد
چرا یکباره یار از ما جدا شد
در جواب او
۲
به گیپا و کدک دل مبتلا شد
چرا نان تنک از ما جدا شد
۳
دلم بیگانه از نان و پیازست
چو با صحن مزعفر آشنا شد
۴
بگو ای روح در گوش دل من
که لحم بره اندر ماسوا شد
۵
مگر قند این زمان نایافت گشته
که در چشم مزعفر توتیا شد
۶
به قدر قامت زناج این دم
دلم خو کرد، یاران این بلا شد
۷
من بیچاره را بر باد برداد
چو بوی قلیه همراه صبا شد
۸
شلاین گشته بر حلواگرانبار
دل صوفی چو مست زلبیا شد
نظرات
علی دادمهر