
صوفی محمد هروی
بخش ۶
۱
هر که او لعل جانفزای تو دید
گشت آزاد از فراق شدید
در جواب او
۲
دوش دیدم به خواب لحم قدید
وه، چنین جز به خواب نتوان دید
۳
روز عید و کلیچه و حلوا
هست بر طالعی که یافت سعید
۴
چون خروسم به ناله و فریاد
تا به من بوی خایگینه رسید
۵
هر که از بوی قلیه جان بدهد
هست در دین لوت خواره شهید
۶
هست واقف ز سر سنبوسه
هر که لبها ز جوش بره گزید
۷
بوی مرغ مسمن آمد دوش
مرغ روحم روان ز تن پرید
۸
دست در سفره چون به نان نرسد
نزد صوفی زهی عذاب شدید
نظرات