
صوفی محمد هروی
بخش ۶۹
۱
مرا ز حال مگس آرزو کند ای واخ
که می پرد به سوی لعل آن لبان گستاخ
در جواب او
۲
تروش وا که به شیرین رخی پزد طباخ
به شورباش کند میل خاطر من آخ
۳
چه خوش بود به لب آب و سایه های درخت
نشسته باشی و امروت می فشاند شاخ
۴
ز تیر آه دل من در اشتیاق برنج
به نیمشب جگر مطبخی شود سوراخ
۵
چنان ربوده دل از مردمان کباب جگر
که بر دو دیده بمالند مقدم سلاخ
۶
چو غیر لوت زدن حرفه ای نمی داند
به خوان اطعمه صوفی از آن بود گستاخ
نظرات