صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۷۹

۱

کتابه ای ز مسیحا بر این کهن دیرست

که نا امید نباشی که عاقبت خیرست

در جواب او

۲

دلم که در پی بغرا همیشه در سیر است

چه پخته کار غنیمی که داعی خیرست

۳

دل گرسنه من دوش گفت با بریان

درآ در آی که این خانه خالی از غیرست

۴

چرا رود سوی مطبخ روان دل من گفت

به دانه های برنج او اسیر چون طیرست

۵

روم به خدمت خباز، زان که هر روزی

به نو چو خوردن نان رسم این کهن دیرست

۶

عجب مدار که صوفی رسد به دعوت عام

که از برای همین کار خاصه در سیرست

تصاویر و صوت

نظرات