
صوفی محمد هروی
بخش ۸
۱
بهار آمد بکن ساقی طربها
به این لب تشنه ده آب عنب ها
در جواب او
۲
مربا خواهم این ساعت مربا
ندارم غیر ازین در دل مربا
۳
ز پیش لوت خواران کله چون رفت
ندارد هیچ چیزی جز عنب جا
۴
هریسه گوید این با روغن داغ
که چونی تو درین سوز و شغبها
۵
به روی خوان چو انواع طعام است
غنیمت دار حلوای رطب را
۶
سحر می گفت طباخی که هستیم
به تنگ از صوفیان بلعجب ما
نظرات