
صوفی محمد هروی
بخش ۸۰
۱
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
در جواب او
۲
دیدم به خواب خوش که برنجم نواله بود
تعبیر آن صباح به بریان حواله بود
۳
ای مطبخی طعام ترا نیست لذتی
این لحم بره نیست مگر از گساله بود
۴
ای خرم آن زمان که برای نهار من
در سفره نان، شیر و عسل در پیاله بود
۵
بغرا، مبر به کاچی و دوشاب او تورشک
روزیت گر چه سرکه داغ دو ساله بود
۶
آن دم که گشت معده پر از گرده و عسل
میان دل شکسته به آب چو ژاله بود
۷
در بوستان زخانه حلواگران شهر
بشکفته زلبیای عسل همچو لاله بود
۸
صوفی ز اشتیاق کباب تنور پخت
چون قلیه در گدازش و فریاد و ناله بود
نظرات