صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۸۲ - جواب

۱

ز مطبخی سخن خوش رسید در گوشم

که لذتش به همه کاینات نفروشم

۲

بیا که پخته شد اکنون مزعفر و حبشی

ز حد گذشت ز اندازه تا به کی جوشم

۳

ز اشتیاق و تمنای صحنک بغرا

چو قلیه سوخت مرا جان و زار بخروشم

۴

سرم به مسند روحانیان فرو ناید

چو خوان اطعمه باشد نهاده بر دوشم

۵

رباب را چه به چنگ آورم که هست کنون

صدای نغمه سیخ کباب در گوشم

۶

مرا ز کله بریان امید سیری نیست

برو که تا نفسی در تن است می کوشم

۷

شمیم کله بریان نگر که چون صوفی

هزار آه که بر بود طاقت و هوشم

تصاویر و صوت

نظرات