صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۸۴

۱

بی روی تو صبوری، جانا نمی توان کرد

بسیار سعی کردیم اما نمی توان کرد

در جواب او

۲

بی روی نان صبوری، حقا نمی توان کرد

«بسیار سعی کردیم اما نمی توان کرد»

۳

پیری کلیچه پز کرد بر منبری نصیحت

کز آب غوره یاران حلوا نمی توان کرد

۴

گفتم به جان خریدم نان تو، نانبا گفت

با ما بدین بضاعت سودا نمی توان کرد

۵

در دیگ کله می خواند دوشینه این غزل را

گیپا چو نیم پخت است سر وا نمی توان کرد

۶

با زلبیا برابر ای گل کجا شوی تو

خود را به رنگ و بوئی زیبا نمی توان کرد

۷

از سفره محقر عیب است زله بستن

در پیش لوت خواران اینها نمی توان کرد

۸

بر چهره مزعفر هستند عاشقان لیک

کس را مثال صوفی شیدا نمی توان کرد

تصاویر و صوت

نظرات