صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۹۳

۱

آیم به نهانی به سر کوی تو هر شب

جویان لب لعل تو ای دوست لبالب

در جواب او

۲

هر چند که نان است در آفاق مقرب

خواهد دل من صحنک پالوده لبالب

۳

از گرده ما هست مه چارده دریاب

وز شمسی ما شمس فلک آمده در تب

۴

این حسن و ملاحت که بود نان تنک را

گویا مگر از آب حیات است مرکب

۵

ای دل چو مقیم حرم مطبخیانی

می باش در آن کعبه مقصود مودب

۶

ما را مکن امروز فراموش، کدک گفت

هر چند که حلوا و برنج است مقرب

۷

ای دل مکن از قلیه کدو دعوی سیری

چون دعوتیان را بود این کفر به مذهب

۸

دایم دل صوفی به برنج است و به حلوا

این مرتبه عالی است زهی خوبی مشرب

تصاویر و صوت

نظرات