
صوفی محمد هروی
بخش ۹۵
۱
دریچه ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
در جواب او
۲
به صبحدم چو سر دیگ کله بگشایی
ز بوی خوش همه آفاق را بیارایی
۳
چنان ربوده دل از من جمال نان تنک
که نیست یک نفسم طاقت شکیبایی
۴
چو هست طلعت جانبخش بکسمات لطیف
چه حاجت است که آن ماه را بیارایی
۵
به نازکی و ملاحت چو زرد چینی نیست
همین بود به لطافت، کمال رعنایی
۶
برو که شاهد بازاری است بریانی
وفا مجوی تو ای دل ز یار هر جایی
۷
به قند سوده سخن گفت دی مزعفر ما
که تو چو عمر عزیزی، از آن نمی پایی
۸
ز جوع نیست بلائی بتر چو صوفی را
بزرگوار خدایا به لطف ننمایی
نظرات