صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۱۱

۱

ای تو چون زلف چرایی، به من شیدا کج

راست گویم منشین بهر خدا با ما کج

۲

آمده زلف به دزدیدن آن سیب ذقن

هندوست و چه عجب گر بود آن لالا کج

۳

بر بساط ای شه خوبان به رخ زردم بین

همچو فرزین تو متاز ای بت من عمدا کج

۴

سرو تعظیم تو هر روز به جا می آرد

بود او پیش قد دلکش تو بالا کج

۵

گفت...من امروز رقیب و غلط است

راست هرگز نشود در نظر بینا کج

۶

گر کجی راست نیاید زخلایق اما

خوش بود آن خم ابرو به رخ زیبا کج

۷

آن پری چهره ندانم که چرا آخر کار

باخت با صوفی دلسوخته شیدا کج

تصاویر و صوت

نظرات