صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۱۲

۱

می کشم هر نفس از درد جدایی آوخ

جگری دارم از اندوه فراقش لخ لخ

۲

مشو ای دل تو ملول از سخن سرد رقیب

خنکی را نتوان کرد برون از دل یخ

۳

نظر از جان دل خسته من بازمگیر

گر فزونند محبان تو از مور و ملخ

۴

آتش هفت سقر، لاشی و معدوم شود

شرری گر فتد از نار دلم بر دوزخ

۵

...شده گفتند رقیب از کویش

بود آیا که زبنیاد بر افتد آن رخ

۶

می پزم باز خیال لب آن مه، بنشین

تا که حلوای شکر پخته شود در مطبخ

۷

هر که در عشق ببیند تن صوفی گوید

اندرین خرقه چه باریک و ضعیف است این نخ

تصاویر و صوت

نظرات