
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۱۳
۱
بیا که شاهد گل در چمن نقاب گشاد
سر نیاز صراحی به پای جام نهاد
۲
میان به خدمت پیر مغان ببندم چون
گشاد بند قبا غنچه در چمن به گشاد
۳
مبند دل به جهان کو به کس وفا نکند
اگر چه تخت سلیمانش می رود بر باد
۴
برآر غسل تو در آب نیستی وان گه
درآ به میکده کاین جاست عین فیض آباد
۵
ز پیر میکده بستان قدح به شرط ادب
مرید عشق شوو سر مپیچ ازین ارشاد
۶
به کوی او نرسد کس مگر به علم ادب
به کعبه ره نتوان برد جز به استعداد
۷
وفا به کس نکند این جهان ببین صوفی
شدند خلق چه مغرور این خراب آباد
نظرات