صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۲۲

۱

آن کس که روز را به فراق تو شب کند

گر در غم تو زنده بماند عجب کند

۲

از تف و تاب عشق دل من به جان رسید

راحت کجا بود بدنی را که تب کند

۳

زاهد اگر به خواب ببیند لب ترا

در کنج صومعه، می حمرا طلب کند

۴

عیشی که عاشقان به غمش در جهان کنند

خسرو کجا به مجلس خود آن طرب کند

۵

دوشینه هر که لاف زد از تار زلف او

زآنش به گوشمال، مغنی ادب کند

۶

از شوق چشم مست تو کان عین فتنه است

شیخ زمانه میل به آب عنب کند

۷

صوفی مستمند ز سودای لعل یار

عناب را ببوسد و میل رطب کند

تصاویر و صوت

نظرات