
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۲۵
۱
خرم آن روز که دیدار توام روزی بود
وصل جان بخش توام دولت پیروزی بود
۲
قصد جان داری و در سینه فکندی آتش
با من اینها ز تو از غایت دلسوزی بود
۳
غمزه بر کشتن عشاق چه تعلیم کنی
نیک استاست چه حاجت به بدآموزی بود
۴
گفتمش ریخته شد خون رقیب تو به خاک
گفت احسنت مرا زان که بسی موزی بود
۵
گرچه شد عاشق و رسوای جهان عیب مکن
چه کند صوفی درویش چو این روزی بود
نظرات