
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۲۷
۱
ساقیا عید صیام آمد و نوروز رسید
سبزه از هر طرفی چون خط معشوق دمید
۲
می کند بلبل شوریده حکایت به چمن
انتظاری که به وصل گل سیراب کشید
۳
کی گشاید به چمن از طربی عید دلش
همچو من هر که بود از رخ دلدار بعید
۴
گو غنیمت شمر امروز که بس ارزان است
هر که سودای بتی را به دو عالم بخرید
۵
اشک من در هوس خاک کف پای حبیب
سالها رفت در آن کوی و به گردش نرسید
۶
روح را گشت میسر شرف پابوسش
دل اگر دولت وصل تو به جان می طلبید
۷
در ره عشق تو صوفی شده سرگردان آه
نیست این بادیه را هیچ کرانی چو بدید
نظرات