صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۳۱

۱

ساقیا عید صیام آمد و هنگام بهار

به علی رغم صراحی شکنان باده بیار

۲

از سر کوی تو هرگز نروم سوی چمن

بی جمال تو بود در نظر من گل خار

۳

عمر چون باد وزان است و فلک حادثه زای

چون دمی خوش گذرد با تو غنیمت می دار

۴

حالیا این دو سه دم را تو بیا خوش گذران

چون نداری خبر از خاتمت و اول کار

۵

آن که بودست دلا، پیر خرابات کجاست

دست در دامن آن اهل کرم زن زنهار

۶

غم دنیا چه خوری باده خور و شاد بزی

یک نصیحت بشنو عمر نباشد چو دوبار

۷

صوفی از صحبت ناجنس برو رنجه مباش

مثلی هست که از مار چه زاید جز مار

تصاویر و صوت

نظرات