
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۳۳
۱
ای دل سوخته با سوز و غم یار بساز
چند روزی به غم و محنت دلدار بساز
۲
چون بجز دوست نخواهی که بود همدم تو
صبر کن در غم و پس روی به دیوار بساز
۳
به امید رخ زیبای گل ای بلبل مست
با جفا خوی کن و با ستم خار بساز
۴
آدمی زاد نباشد چو به عالم دلشاد
شادی کم منگر، با غم بسیار بساز
۵
مکن اندیشه که دنیای دنی بر گذرست
رو به آه سحر و دیده خونبار بساز
۶
سرنوشت ازلی را نتوان داد تمیز
در خرابات بیا با می گلنار بساز
۷
صوفیا خرقه و سجاده به می در گرو است
برو امروز تو با جبه و دستار بساز
نظرات